AjoojoMajooj هرچی دلت بخواد اینجاهست
| ||
|
من مبیناهستمو14سالمه ازآ.ش
به آدرسه WWW.MYLONELYNESS.LXB.IR خوشحال میشم اگه سربزنید
[ پنج شنبه 8 اسفند 1398
] [ 13:11 ] [ Mobi Goli ] پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است.هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است [ چهار شنبه 7 اسفند 1392
] [ 1:12 ] [ Mobi Goli ] وقتی غروب شد...به خورشید نگاه کن... اومیلیون ها سال است که همیشه روزا درآسمان وشبها محومیشود وجایش رابه دیگری میدهد ولی هیچوقت ازآسمانش دل نمیکند...ای کاش ماانسانهاهم نسبت بهم اینگونه بودیم... [ چهار شنبه 7 اسفند 1392
] [ 1:5 ] [ Mobi Goli ] [ چهار شنبه 16 مرداد 1392
] [ 16:2 ] [ Mobi Goli ] [ چهار شنبه 15 مرداد 1392
] [ 23:59 ] [ Mobi Goli ] [ یک شنبه 13 مرداد 1392
] [ 18:31 ] [ Mobi Goli ] [ یک شنبه 6 مرداد 1392
] [ 18:2 ] [ Mobi Goli ] [ یک شنبه 6 مرداد 1392
] [ 17:27 ] [ Mobi Goli ]
[ یک شنبه 6 مرداد 1392
] [ 17:20 ] [ Mobi Goli ] [ یک شنبه 6 مرداد 1392
] [ 2:57 ] [ Mobi Goli ] [ یک شنبه 5 مرداد 1392
] [ 23:50 ] [ Mobi Goli ] [ شنبه 5 مرداد 1392
] [ 22:20 ] [ Mobi Goli ] |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian Skin ] |